AFGHAN - TOLO

افغان و طلوع باداشتن مطالب جالب ودلچسپ در خدمت شما ست

|| صفحة اصلي ||چت||اخبار||عكس||ويديو||ديدني ها ||ارتباط||
اسرار مرگ دوکتور نجیب الله شهید  
  رزاق مأمون                  
 





آخـــــــــــرخـــــط

اســرار مرگ
دوکتور نجیب الله

مدخل:

مرگ نامتعارف دکتر نجیب به عنوان رئیس جمهور بحث انگیز در تاریخ افغانستان که دربیست سال آخر عمرش کارنامه های سیاه و سفید بسیاری از خود به یادگار گذاشت، درفرهنگ سیاسی کشور همیشه به سان تجربه یی بس عبرت آموز مطرح خواهد بود. هر چه زمان میگذرد، درمجامع روشنفکری و سیاسی، شخصیت دکتر نجیب درهاله یی از دیدگاه های متضاد آمیخته با نفرت و تحسین فرو میرود. اما سیمای نجیب امروز، درافکار عامه، با نجیب دهء شصت خورشیدی، به نحو آشکاری تفاوت پیدا کرده است. زمانی وی به حیث "قصاب" آزادیخواهان و مخالفان حضور شوروی در اوج اشتهار بود اما سالها بعد پس از مرگش درمیان جمعی از مردم عنوان "شهید" آرمانهای صلح و آشتی را ازآن خود کرد. به طوری که حاکمیت های پس از نجیب، تا امروزهرآن چه به نام صلح وآشتی انجام میدهند، در واقع ادامهء همان سیاستی است که پس از سال ها جنگ و خشونت و انقطاب درکشور از سوی نجیب مطرح شد. سیاستی که ناتمام ماند وناکام شد و تا امروز نیز، تلاش حکومت ها برای استمرار همان سیاست، ناتمام مانده و پیروز نشده است.

درعرف اجتماعی سالهای اخیر، پخش فوتو های رهبران وفرماندهان در مغازه ها و موترها به یک امربدیهی بدل شده است. درچند سال اخیر هواداران نجیب ویا کسانی که پس از مرگش به هواداری وی گرایشی درخود احساس میکنند، نیز عکس های او را بر شیشه های موتر های شان می آویزند و یا برخی ناشران، عکسهای بزرگ او را در تقویم های سال به چاپ میرسانند. این یکی از ویژه گی های جامعهء افغانستان است که همواره یاد زمامدارانی را گرامی میدارند که خود زمانی به نابودی آنان کمر بسته اند ویا حداقل زمانی دست دعا به سرنگونی شان بلند کرده اند. دکتر نجیب مانند بسیاری از چهره های سیاسی برآمده از بحران ها و بن بست ها، دوستان و دشمنان طبقه بندی شده یی داشت که بالطبع در خصوص شخصیت، دیدگاه و اعمال او داوری ها و برخورد های طبقه بندی شده یی را به وجود آورده است.

درتاریخ افغانستان، اکثر زمامداران و سالاران مبارزه، یا به ارادهء دشمنان خارجی کشته شده اند و یا دربهترین حالت، از کشور رانده شده اند. زمامداران درافغانستان غالبا سرنوشت و یا مرگ خود خواسته وآرمانی نداشته اند. شاید سرشت زنده گی اجتماعی و سیاسی چنان بوده و هست که مرگ زمامداران را ازقاعدهء معمول خارج کرده است.

مرگ امیرحبیب الله خان کلکانی، سردارمحمد نادرشاه، سردار داوود، نورمحمد تره کی، حفیظ الله امین، دکترنجیب واحمد شاه مسعود هریک درامه های خشنی اند که از بطن تاریخ ناساز این کشور سربرآورده و درمقاطع معین به اجرا درآمده اند. درین خصوص، هیچ کس صاحب اصلی حرف آخر ومالک حقیفت نیست؛ اما هرکس میتواند دیدگاه خود را بیان کند؛ بی آن که مجاز باشد قیاسهای فردی خود را به عنوان بخشی ازحقیقت ویا حقیقت کامل برافکار دیگران تحمیل کند.

این کتاب نیزآیینهء کوچکی است در برابر حوادثی که شاید بسیاری از مردم ازچندوچون بیشترآن آگاه نباشند و اطلاعات آنان بیشتر نتیجهء شنیده ها و گفته های متأثر از تمایلات مختلفی باشد که به هیچ وجه نمیتوانند به عنوان ایستگاه آخر قضاوت عادلانه تلقی شوند.

بر گردونهء قدرت:

جنرال پیشین ارتش دولت دکترنجیب، محمدنبی "عظیمی" که سالها درحزب ودولت از نزدیک باوی تماس داشت، درکتاب معروف خود "اردو وسیاست" دربارهء شخصیت نجیب چنین مینویسد:

"دکترنجیب مردشجاعی بود، قاطعیت داشت، باهوش، زیرک وحیله گربود. هرگاه شخصی مورد اعتماد او قرار میگرفت، تمام امکانات وصلاحیت های لازم را دراختیار او قرار میداد" هرگاه از کسی بدش می آمد، عقده میگرفت، کینه میورزید و تا آخر با او بد بود و بالاخره زهرش را میریخت. " نجیب گاه گاهی چنان انسان ساده و بی پیرایه به نظر میرسید که انسان او را بهترین وصمیمی ترین دوست خویش حساب میکرد. " زمانی وی به چنان شخصیت مرموز، ناشناس و بیگانه یی تبدیل میشد که هر کسی از وی دوری میجست. "نجیب به سختی بالای رفقایش اعتماد میکرد. همیشه انگیزهء خاصی برای بی اعتمادی داشت. "برای گرفتن قدرت و امتیاز همه چیز را فدا میکرد و به هر کاری دست میزد. اگر از کسی چیزی میخواست، برای به دست آوردن آن حتی از چرب زبانی و تملق ابایی نداشت؛ اما همین که مقصودش را حاصل میکرد، دیگر طرف را نمیشناخت. کسی که مانع و سد راه موفقیت و پیشرفت او میشد، روز خوب نمیدید، زیرا که با یک ضربهء او از میان برداشته میشد.

"نجیب در آغاز مبارزه اش با خلقی ها روابط صمیمانه نداشت و با تعصب با آنها برخورد میکردو مردی نبود که از دشواری ها بهراسد. "

نجیب پس از تجاوزشوروی به افغانستان، رهبری ادارهء نوتاسیس جاسوسی "خدمات اطلاعات دولتی" را بر عهده گرفت که به وسیلهء کا، جی، بی درمدتی کوتاه سروسامان داده شد. نجیب در مبارزه با دشمنان شوروی و رژیم کارمل با بی باکی بی نظیری به کار پرداخت.

درهمین سالها، نجیب به نماد ترس، تخویف، خطر وکشتار مبدل گشت و در افکار عامه، مسؤولیت بخش عمدهء کشتارها و بیدادگری های آشکار و پنهان در بیغوله های زندان ها و نظارت گاه ها به نام وی ثبت شده است.

اما وقتی جنگ درافغانستان آرام آرام به بن بست نزدیک میگشت و تئوری انقلابی با خالهای واژه هایی مانند "دیالکتیک مصالحه" در شوروی مزین میشد، نجیب نخستین کسی بود که طرح غیرمنتظرهء گرباچف – رهبرشوروی پیشین – را برای اعلام ناگهانی مصالحه و آشتی با گروه های مجاهدین درافغانستان لبیک گفت. بدین ترتیب، عملا به چهره پیشتاز تجدید نظر سیاسی و تئوریک درحزب و دولت شناخته شد وموازی با آن، دشمنان سوگند خورده زیادی نیزدر داخل حزب شامل خلقیها وپرچمی ها در برابروی قدبرافراشتند.

مقارن این زمان اناتولی دوبرینین سفیر پیشین شوروی در واشنگتن درحضور گرباچف رهبر شوروی و مقامات ارشد گفت:

"باید درنظر داشته باشیم که درامر مصالحه ملی هیچ یک از اعضای دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق از نجیب پشتیبانی نمیکنند. "

این اشارهء واضحی به واکنش های درون حزبی اعضای حزب دمواکراتیک خلق نسبت به سیاست مشی مصالحه ملی نجیب بود؛اما بازگشت به مصالحه، یگانه انتخاب بود. این زمانی بود که راز فرسوده گی سیستم اداری – نظامی در شوروی دیگر از پرده برون افتاده ونگهداشتن بدنهء خونین افغانستان فراتراز توان شوروی رو به فروپاشی بود. وی به ساده گی عنوانی رهبران گروه های مخالف اعلام کرد:

"قدرت را میتوان تقسیم نمود. حزب دموکراتیک خلق افغانستان مدعی انحصار قدرت نیست. "

تا سال 1365خورشیدی که حزب خلق عملا در دو بدنهء مجزا ازهم درچهارچوب دولت کارمیکردند، پس از برکناری ببرک کارمل از کرسی رهبری حزب، شاخهء پرچم نیز عملا به دو پارچه (طرفداران نجیب وهواداران کارمل) تقسیم شد که هرگز دو باره به هم نپیوست. کودتای شهنواز تنی وزیر دفاع درشانزده هم ماه حوت 1368نیز بخشی عمدهء از افسران مجرب خلقی را از ردهء دفاع از دولت خارج کرد.

پس از خروج نیروهای شوروی از افغانستان، دکترنجیب با ارتش، واحدهای گارد وفادار به رئیس جمهور وتشکیلات شبه نظامی تحت فرمانش، کاملا در عرصه سیاسی، نظامی واقتصادی تنها مانده بود؛ ولی جادهء مصالحه یی که به جبر شرایط به سوی جبهه مخالفین امتداد مییافت، هرگز مسدود نگردید. هرچند اعمال این گونه تغییرات دراماتیک، آمیزه یی از تغییرات تحمیلی وداوطلبانه درحزب دموکراتیک خلق شمرده میشد، دکترنجیب از سیاست جدید ورویگردانی از سرکوب کامل مخالفین ائدیولوژیک با حرارت دفاع میکرد وخطابه های معروف وی در چهار راهی آریانا و درمجامع معتبرحزب، به هدف ادامهء بقای حزب و ترسانیدن مخالفان درونی و برونی، گویای این واقعیت بود که حزب و ارتش تحت رهبری وی، تا آخرین توان به سیاست مصالحه ملی و آشتی سراسری در کشور وفادار خواهند ماند.

اما اوضاع به گونه یی بود که برای تطبیق پروژهء آشتی (آن طوری که نجیب مطرح میکرد) خیلی دیر شده بود. برنامهء عمومی غرب وپاکستان درخصوص انهدام کامل و سرنگونی حاکمیت بازمانده از سیطره شوروی درافغانستان با شدتی کاهش ناپذیر تحت اجرا بود. نجیب میراث دار حدود ده سال سیاست وابسته گی کامل وکجروی های اجتماعی بود که خودش نیز درایجاد جو بی اعتمادی و دشمنی اجتماعی وقومی نقش بزرگی را انجام داده بود. هرچند فکر میشد که تغییر موضع نجیب حاصل یک پروسهء عینی وزیرزمینی درسالهای نیمه اول دههء شصت بود، اما نشانه های عملی آن تا قبل از سرنگونی کارمل، هرگز مشاهده نشده بود.

وی علی رغم آن که نقش جدید سیاسی خود را درمیان آب وآتش، خوب بازی میکرد، معلوم بود که سرانجام یکی ازقربانیان برگزیدهء پیشرفت ها و پسرفت ها میان شرق و غرب خواهد بود. اما چه اتفاق افتاد که رئیس جمهور نجیب الله که تا آن زمان مظهر قدرت، جسارت و خطابه های شورآفرین بود، بر انتظارات مردم و ده ها هزار رفقای حزبی خود یکباره قلم بطلان کشید و پس از یک تلاش ناکام برای فرار، درواقع درجیب تنگ سازمان ملل خزید؟ این درامه چه گونه و ازکجا آغاز شده بود؟

صدای پای بحران:

خروج نیروهای شوروی و متعاقب آن کودتای ناکام شهنوازتنی وزیر دفاع، توان رزمی رژیم نجیب الله را از لحاظ روانی، اقتصادی و هم ازحیث تسلط بر میدان های جنگ و حضور مجریان آزموده، به طور چشمگیری در موضع ضعیف قرار داد. دولت به هدف تصفیه و رد یابی هواداران تنی، گام های قاطعی برداشت و این امر جبهات جنوب را از وجود گرداننده گان مؤثر جنگ تا میزان زیادی محروم ساخت. محاصرهء اقتصادی پایتخت سخت تر شده میرفت و جنگ روانی برای انهدام قطعی رژیم نیز پیوسته شدت میگرفت. اختلافات لاعلاج میان جناح های قومی وحزبی که درطی نزدیک به چهارده سال حاکمیت پرچم وخلق درسایه کمکهای سرسام آور و مدیریت سیاسی اتحاد شوروی تا مرز خطر وفروپاشی متظاهر نشده بود، اکنون به طور طبیعی مانند زخمی کهنه دهان باز میکردند.

ویژه گی دوره "دفاع مستقلانه" این بود که تغییرات در صحنه های جنگ به سرعت "نقشه راه" سیاست داخلی رژیم را تنظیم میکردند. از سال 1369 به بعد، دکتر نجیب درحین حالی که پس از برکناری ببرک کارمل، تصفیهء مدیران جنگی غیرپشتون را آرام آرام آغاز کرده بود،

به نظر میرسید که تصفیهء ارتش در شرایط جنگ امری آسان نبود. در سال هایی که دکتر نجیب، ریاست خدمات اطلاعات دولتی "خاد" را رهبری میکرد، اکثر کرسی های این اداره در دست تاجیک ها بود که عمدتا به وسیله کریم "بها" رئیس ادارهء پنجم امنیت معرفی شده بودند. درسالهای خروج شوروی و "دفاع مسقلانه" دکترنجیب گارد های ویژهء جنگی را که به گارد های خاص رئیس جمهور شهرت داشتند، تشکیل داد و کادرهای تاجیک تبار در "خاد" که در مبارزه با مخالفان دولت، کارکشته ومجرب شده بودند، درهسته های رهبری گارد خاص جابه جا شدند.

پس از کودتای ناکام شهنواز تنی وزیر دفاع، موازنهء قدرت بیش از گذشته به نفع افسران غیرپشتون تغییر کرد. از سوی دیگر رئیس جمهور، (ناگزیر) مأموریت عملیات نظامی در جبهه های جنگ در قندهار، لوی ولسوالی خوست و برخی دیگر مناطق پشتون نشین را به دوش نیروهای جنرال دوستم و امان الله "گلیم جمع" گذاشت. اما دیری نگذشت که ساکنان جنوب و شخصیت های ارشد پشتون تبار در داخل حزب ودولت علم نارضایی برضد حضور این نیروها را در جنوب بلند کردند و رئیس جمهور در موقعیت دشواری قرار گرفت. پس رئیس جمهور تغییر در ساختار ارتش را در دستور کار قرار داد. بنا به روایت اسدالله ولوالجی پژوهشگر رویداد های جنگ در بیست سال اخیر، این تغییرات که در اساس بر تصفیهء قومی مدیران جنگ متمرکز بود، در قدم اول، واحد های قدرتمند نظامی در شمال را هدف گرفت. تصفیهء مدیران جنگی درفرقه 54 ولایت کندز و همزمان تاسیس قول اردوی شماره شش متشکل از گرداننده گان پشتون تبار درین ولایت، نخستین عملیات برنامه ریزی شده از سوی دولت بود که هدف اصلی آن، کنار زدن فرماندهان و مسؤولان تاجک، ازبک و ترکمن از قطعات اثر گزار جنگی بود. موازی با اجرای برنامه تصفیهء قومی قطعات درشمال، تامین رابطه با فرماندهان پشتون تبار حزب اسلامی گلبدین حکمتیار نیز عملی میگردید. صوفی اسماعیل فرمانده حزب اسلامی درهمین سال به اثر تلاش کارکنان سیاسی ارتش و تاکید بر ضرورت حفظ هژمونی قومی در قطعات شمال به دولت تسلیم شد. این فرمانده که ولسوالی دشت ارچی را درکنترول خود داشت، با انجنیر بشیر چاه آبی فرمانده حزب اسلامی که سرگرم نبرد با جمیعت اسلامی بود، وارد مذاکره شد. ولوالجی در کتابش تحت عنوان " خروج جنرال دوستم و سقوط دکتر نجیب الله " از افشای شاهد این صحنه (به دلایلی نامعلوم) خود داری کرده است. اما از قول راوی (صفحه 138) به نقل از صوفی اسماعیل خطاب به انجنیر بشیر چنین مینویسد:

" چند روزپیش از کابل آمدم. درآن جا دکترنجیب را دیدم. او برای من گفت که ما از مسلح شدن ازبکها، هزاره ها و تاجکها ازسوی دولت و قوای شوروی، به تشویش هستیم. یک عده این قوماندان ها را شوروی مسلح کرد و عده دیگر هم به اساس اشتباهی که از جانب ما صورت گرفت، مسلح شدند. امروز گپ آن ها به حدی پیش رفته که میتوانند حاکمیت دولت را تهدید کنند. بناء ما لازم دانستیم تا درهرجایی که قطعات آن ها فعالیت دارد، دربرابر ایشان قطعات قومی پشتون ها را تاسیس کرده و تا اندازه یی تجهیز کنیم که توانایی سرکوب ایشان را داشته باشد. من که این آماده گی او را احساس کردم، علاوه بر تشکیل غند خود، تشکیل یک غند دیگر را برای پشتون های ینگی قلعه و درقد که درنزد ما آواره هستند، نیز گرفتم. "فعلا دکترنجیب برایم پول کافی داده ویک تعداد کارمندان "خاد" را به صفت افسران همکار با من درتشکیل قطعه ام استخدام کرده است. هر وقتی که شرایط برای ما مساعد شد، من همه صاحب منصب ها را به قتل رسانیده و طوری عمل میکنم که در اثر آن باید ولسوالی های دشت ارچی، خواجه غار، دشت قلعه و ینگی قلعه یک جا به نفع ما سقوط کند. "

انجنیر بشیرچاه آبی با این طرح مخالفت میکند ولی برنامه دولت درین مسیر بدون هیچ تردیدی ادامه می یابد. مقارن این حوادث، احمدشاه مسعود برای نخستین بار به پاکستان سفر میکند و در خانهء قاضی حسین احمد رهبر جماعت اسلامی پاکستان، رهبران جمیعت و حزب اسلامی برحل اختلافات میان خویش متعهد میشوند. احمد شاه مسعود در بازگشت از پاکستان، با هیأت اعزامی انجینر بشیر به هدف حل اختلافات ملاقات میکند، اما نتیجه یی به دست نمی آید. دولت که اوضاع را ازنزدیک تحت نظر داشت، تلاش خود برای استفاده از تنش و جنگ بین جمیعت وحزب اسلامی را همچنان ادامه میداد.

درین حال، منوگی منگل رفیق شخصی دکترنجیب به حیث رئیس عمومی امور سیاسی ارتش، به طور اضطراری فرصت یافت تا فضای راکد پس از سرکوب کودتا را به شیوهء خاص خودش پویایی وحرکت دو باره ببخشد. منوگی منگل حتی درصحبت های عادی با سربازان وافسران لحنی تحریک آمیز به خود میگرفت. سخنان مفت و بی پشتوانهء منوگی منگل درمحضر افسران و سربازانی که درکوره جنگ آبدیده شده و بدترازآن، چیزی را که منوگی میگفت، خود درآوردگاه ها وکوهستان ها تجربه کرده بودند، درذهن آنان بیش از پیش بی اهمیت جلوه میکرد. هر کسی که از نزدیک او را میدید، این شبهه برایش دست میداد که موصوف شاید درنقش یک شخصیت دراماتیک یک فیلم جنگی در مقابل دوربین کمره قرار گرفته است. (من خود درآن دوره سرباز ارتش بودم و شاهد صحنه هایی ازین دست بودم. ) این مقام بلند پایهء ارتش، از سالیان پیش با فرماندهان وعناصر شامل دررهبری حزب اسلامی (به ویژه جمعه خان درشمال) از نزدیک رابطه داشت.

در چنین احوالی، وی غیر از قیاس های شخصی و تمایلات درونی خود در مورد کشور، افراد، ارتش وآینده حزب ومردم هیچ ملاحظه یی را درنظر نمی گرفت. تنها هنر عالی منوگی این بود که بی هیچ قید وشرطی به دکترنجیب ابراز وفاداری میکرد و بدون درک وضعیت عادی یا اضطراری، از فتح و دفاع کارتمام، داد سخن میداد. در حین صحبت ناگهان جذباتی میشد و شعار میداد و دست هایش را تکان میداد و بدون موجب، گروه ها، اقوام و افراد را با کلماتی بسیار تعصب آلود به باد سرزنش و اهانت میگرفت. وقتی به سوی قطعات ارتش میرفت، درنقش یک فرعون کوچک ظاهر میگشت و به طور خنده آوری، افاده میفروخت. ناگهان رخ صحبت را عوض میکرد و به طور سرسری وبی ربط در بارهء انقلاب و مبارزه سخن میگفت. این شخص درجمله اطرافیان نجیب، به هیچ چیزی غیر ازتعصبت قومی ونفی قطعی سایراقوام ساکن درافغانستان عقیده نداشت.

دریک چنین شرایطی، منوگی ناگهان برای سفر به ولایات شمال از رئیس جمهور خواستار اجازت گردید. محاسبهء منوگی تصادفی نبود. اومیدانست که دامنهء قدرت نظامی جنرال دوستم (آن زمان قوماندان فرقه 53جوزجان) و جنرال های دیگری که درطی سالیان جنگ از کورهء سختی ها به در آمده بودند، درنواحی شمال پیوسته فراگیر میشد. او گمان میبرد که با انجام کار سیاسی درشمال به هدف فروپاشی سازمان شکل گرفته نظامی درشمال، موفق خواهد شد که حجم شهرت وقدرت نظامی جنرال دوستم و جنرالان هوادار او را آرام آرام کوچک سازد. وی ازین که دکتر نجیب برای ابلاغ اوامر مهم، شخصا با جنرال دوستم درشمال تماس میگرفت، به شدت شکنجه میشد. جمعه اسک نیز درین ماجرا شریک احساسات منوکی بود. جمعه اسک در کار تصرف دولت آباد بلخ که درکنترول مجاهدین بود، دو سال تمام عقب خطوط جنگ منتظر ماند و قادر به شکستن خط مدافعه مجاهدین نگردیده بود. اما دوستم درتماس مستقیم با رئیس جمهور، به انجام موفقانه عملیات به هدف آزاد سازی دولت آباد متعهد شده بود. وقتی دولت آباد به کنترول جنرال دوستم درآمد، از رئیس جمهور تقاضا کرد که برای حفظ دولت آباد لازم است یک قرار گاه بزرگ نظامی جدید تحت فرماندهی وی تشکیل شود. اما این پیشنهاد بی درنگ با مخالفت از سوی جنرال جمعه اسک و منوکی منگل مواجه گردید. جنرال مومن فرمانده گارنیزیون شهرک حیرتان، جنرال جمعه نظیمی قوماندان فرقه هجده دهدادی، جنرال هلال الدین هلال اندرابی قوماندان مفرزه هوایی و جنرال احمدیار قوماندان سارندوی بلخ که پیش ازین از اوامر جمعه اسک درشمال اطاعت نمیکردند، نسبت به فعالیت های منوگی به شدت مظنون شده بودند. درین میان جنرال مومن اندرابی که از وی به حیث هستهء اصلی مخالفت با حکومت مرکزی دراواخر سال هفتاد خورشیدی نام برده میشود، هرگونه سازش با جمعه اسک و منوکی را با شدتی تمام رد میکرد. وی با احمدشاه مسعود فرمانده معروف مجاهدین درشمال، جنرال دوستم و سیدمنصور نادری از نزدیک درتماس بود.

دکتر نجیب بنا به اصرار منوگی و اطرافیان همرازش دربیروی سیاسی، تصمیم به تصفیهء قهری شمال از حضور فرماندهان غیرپشتون گرفت. جالب این است که مجری این طرح بی موقع، منوکی منگل انتخاب شده بود! تا امروز روشن نیست که دکترنجیب با آن همه دوراندیشی وشناخت عمیقی که ازاطرافیان وفرماندهان ارتش داشت، چه گونه رضا داد که شخص احساساتی مانند منوگی برای انجام این مأموریت به منطقه اعزام شود.

به اساس طرح منوگی، جنرال رسول بی خدا قوماندان سارندوی ولایت گردیز به حیث قوماندان فرقهءهجده، دگروال ستار بشرمل به جای جنرال مومن به حیث قوماندان گارنیزیون حیرتان به رئیس جمهور پیشنهاد گردید. طرح مذکور بلافاصله ازکابل منظورگردید. جنرال جمعه نظیمی، جنرال هلال و جنرال احمدیار به مرکزاحضار شدند. اما جنرال هلال به جای رفتن به مرکز به جنرال مومن پیوست ودو جنرال دیگرعازم کابل شدند. بنا به روایت اسدالله ولوالجی، قوماندانی گارنیزیون بلخ در اعتراض به تصفیهء افسران از خود مقاومت نشان داد. اما این قوماندانی به اساس متن پیام رمزی (کود) سرقوماندانی اعلی قوای مسلح لغو گردید. متن کود چنین است:

"درصورت موجودیت قوماندانی عمومی اوپراتیفی شمال درولایت بلخ، قوماندانی گارنیزیون زاید پنداشته شده و قرار مادهء فصل قانون ذاتی افسران لغو گردید. "دکترنجیب الله

پیام رمزی دیگری نیز درکتاب ولوالجی نقل شده است بدین شرح:

" کدر های صفحات شمال درمنطقه ارتقا داده نشوند که آزاد بیگ دربین افسران بلند رتبه نفوذ کرده است. "

اسدالله ولوالجی نویسنده کتاب "خروج جنرال دوستم و سقوط دکتر نجیب الله" روایت میکند که:

آزاد بیگ فرزند وارث کریمی افسر پیشین ارتش شوروی بود. وارث کریمی درجنگ دوم جهانی به اسارت ارتش نازی درآمد و پس از پایان جنگ از اسارت آزاد شد و به حیث قونسل شوروی در ایالت کراچی پاکستان به کار آغاز کرد. وی بعد با شخصی به نام کریم (از فراری های آسیای میانه) آشنا شد. کریم درپناه حمایت مالی مقامات انگلیسی درکراچی زنده گی میکرد. رابطهء وارث با کریم تا آنجا پیش رفت که کریم دختر خود را به ازدواج وارث درآورد. از آن پس، داماد جوان بنا به مشورهء خسر خود، ترک وظیفه کرد و حق شهروندی پاکستان را به دست آورد. وارث به دلیل احترام زیادی که نسبت به خسرش داشت، تخلص "کریمی" را اختیار کرد. آزاد بیگ محصول ازدواج وارث با دختر کریم خان است. آزاد بیگ در شهر راولپندی دررشتهء حقوق آموزش دید و گواهینامه عالی درین رشته را از لندن به دست آورد. وی بعد از پایان تحصیل به عضویت جماعت اسلامی پاکستان به رهبری مولانا ابوالاعلی مودودی درآمد.

درسال 1354 خورشیدی جمعی از تحصیل کرده های اسلام گرا که از پیگرد حکومت سردار داوود به پاکستان پناهنده شده بودند، درپشاور به سرمیبردند. آزاد بیگ بنا به دستور پدرش، به حیث مشاور استاد ربانی کار میکرد. اما آزاد بیگ پس از کودتای هفتم ثور 1357 ناگهان رابطه اش را با استاد ربانی قطع کرد وکار سیاسی درمیان مجاهدین ترک تبار درافغانستان را آغاز کرد. وی به کمک عناصری درارتش پاکستان در زمستان سال 1360 " اتحادیه اسلامی ولایات شمال افغانستان" را در شهر پشاور پایه گزاری کرد که درکنفرانس نخست آن شماری از روشنفکران ازبک و ترکمن حضور داشتند. مخدوم کریم شخصیت روحانی قوم ترکمن به کمک آزاد بیگ به عنوان رهبر اتحادیهء شمال برگزیده شد. اما چندی بعد اختلاف جدی میان آزاد بیگ و مخدوم کریم به برکناری مخدوم کریم از کرسی رهبری اتحادیه شمال انجامید. توزیع پول به فرماندهان ازبک و ترکمن از سوی آزاد بیگ ادامه یافت اما فرماندهان علی رغم دریافت پول وتجهیزات از آزاد بیگ، دو باره به تنظیم های قبلی شان پیوستند. پس آزاد بیگ ناگزیر شد که خود وارد افغانستان شود ودر ولسوالی کامرد سمنگان مرکز گرفت. او امکانات مالی گسترده ای دراختیار داشت و با استفاده ازین هزینه ها به جلب و تطمیع شمار زیادی از فرماندهان ازبک و ترکمن وهزاره پرداخت.

جنرال دوستم درمقابله با دکتر نجیب با آزاد بیگ تامین رابطه کرده بود. اما آزاد بیگ نسبت به صداقت جنرال دوستم مشکوک بود. آزاد بیگ ماموریت داشت تا در سرنگونی حکومت به نفع گروه های مجاهدین تمام امکانات خود را به کار گیرد. او حتی الامکان سعی میکرد از بحران روابط دوستم و دکترنجیب بهره برداری کند. گفته میشود که وی اسناد و نوار های مکالمات دوستم با خود را به وسیله آمرصمد (مامور رابط نجیب و آزاد بیگ) به دکتر نجیب ارسال میکرد. اما دکتر نجیب مسیر های پیچیده فعالیت های آزاد بیگ درشمال را از نزدیک تحت نظر داشت.

اجرای تغییرات درتشکیلات نظامی شمال:

بر بنیاد دستور سرقوماندانی اعلی، جنرال رسول"بی خدا" بدون کدام مزاحمتی به فرماندهی فرقه هجده رسید اما همین که دگروال ستاربشرمل به حیرتان پا گذاشت، جنرال مومن او را به زندان افگند. جنرال مومن پس ازآن که از جنرال دوستم و جنرال حسام معاون فرقه هشتاد برای انجام تحکیمات دفاعی خواستار کمک گردید، به اجرای تدابیر دفاعی و سنگربندی حیرتان پرداخت. درین جا اشتباهی روی داد که خرمن مخالفتها را باد زد. جمعه اسک حین معرفی رسول "بی خدا" درفرقهء هجده، عنوانی جنرال دوستم سخنانی زشت وتوهین آمیزبرزبان آورد. این درحالی بود که قطعات جنگی دوستم به عنوان ستون اساسی" دفاع مستقلانه" در خطوط اول محاربه ودفاع در ولایات گردیز، لوگرو همچنان درپاسگاه های کمربند دفاعی شهر کابل سهم تعیین کننده داشتند. اوضاع کم کم از کنترول بیرون میشد. سخنان جمعه اسک بدون شک بدون مشوره با رئیس جمهور صورت گرفته بود اما رئیس جمهوراز لحاظ روانی درموقعیتی دشوارقرار داشت. دکتر نجیب درمجامع حزبی و دولتی ازفعالیت های "خرابکارانهء " فرید مزدک، نجم الدین کاویانی وعبدالوکیل وزیرخارجه با بیزاری یاد میکرد واین سه نفر اعضای بیروی سیاسی حزب "وطن" را "سیاست بازها" لقب داده بود که قصد فروپاشی حاکمیت درشمال را درسر داشتند.

به هر میزانی که اوضاع شکل اضطراری به خود میگرفت، گروه بندی وجبهه سازی نظامیان ومقامات ارشد حزب وطن در برابر یکدیگرآشکار تر میشد.

دریک طرف این معادله، اسلم وطنجار وزیردفاع، اسدالله پیام، منوکی منگل، نیازمحمد مومند، مقیم پیکارو سلیمان لایق صف آرایی کرده بودند ودر سوی دیگر معادله، فرید مزدک، نجم الدین کاویانی، وکیل، محمود بریالی، جنرال مؤمن، جنرال دوستم وجنرال هلال الدین صف بسته بودند.

درین زمان، دکترنجیب اعلام کرد که وی به هیچ وجه حاضرنیست که به جنرال های ناراضی ومحور"سیاست بازان" دربیروی سیاسی امتیازی قایل شود. به نظر دکترنجیب، فشار محورمخالف، چیزی جزاعادهء قدرت ببرک کارمل که گویا "سیاست بازان" هنوز هم ازوی به حیث "رهبرقانونی" نام میبردند، نبود. دکتر با صراحت گفت که به خواسته های گروه مخالف تسلیم نخواهد شد. وی تصریح کرد:

"اگرمعاش شان را قطع کنم، چاره یی جز تسلیمی ندارند" اگر بخواهم مزارشریف، شبرغان وحیرتان را با خاک یکسان خواهم کرد. "

با توجه به فربه شدن بحران، جنرال رفیع معاون رئیس جمهور، یک چند برای خوابانیدن آتش مخاصمت به شمال سفرکرد. رفیع به زودی پشنهاداتی به رئیس جمهور ارائه کرد. دکترنجیب به نتایج مأموریت جنرال رفیع تا اندازه توافق کرد ودستور داد که جمعه اسک از وظیفه اش سبکدوش شود و جنرال رسول بی خدا به فرقهء هشت کابل تبدیل شود. اما این اقدام دکتر با پیش شرطی نیزهمراه بود که درآن آمده بود: جنرال دوستم تعهد کند که جنرال مؤمن را یکجا با خود به کابل بیاورد.

شرط اخیر رئیس جمهور، به جای کاهش بحران، دیوار دفاعی مخالفان را استوار ترکرد. واکنش نظامیان شمال به قول سترجنرال محمدنبی عظیمی نویسنده کتاب مشهور" اردووسیاست"، یک گام بلند تر از خواسته های اولی شان بود. نظامیان پیام دادند که رئیس جمهور باید تاج محمد رئیس امنیت دولتی ولایت بلخ را که"محرک اصلی" در ایجاد دشمنی ها تلقی میشد، چرا از وظیفه سبکدوش نکرده است؟ خواست دومی ناراضیان این بود که جنرال دوستم باید به حیث فرمانده کل امور اوپراتیفی شمال انتخاب شود و همچنان جنرال مؤمن به فرماندهی گارنیزیون حیرتان باقی بماند. اما خیز بلند ناراضیان که درواقع از یک اجندای عمیق سیاسی وقومی خبر میداد، در ادامهء خواسته های نظامیان ناراضی چنین مطرح شده بود که پس ازین، گزینش کادر های نظامی درشمال کشور باید از طرف جنرال دوستم منظور شود و مقامات محلی اداری درشمال از سوی نجم الدین کاویانی، فریدمزدک، اکرام الدین پیگیر و محمود بریالی (برادرببرک کارمل) تایید و منظور شوند.

بدین ترتیب اگرچه جنرال دوستم در صحبت تلفنی با کابل، از طرح بخش اخیر خواسته ها انکار ورزید، مخالفت میان جنرال های شمال با دکتر نجیب به یک مرحله غیر قابل بازگشت تقرب کرد. رئیس جمهور به منوگی برای باردوم مأموریت داد تا این بار به هر بهای ممکن، انتظام سیاسی نوپا درشمال را درهم پیچیده و ماشین جنگی آنان را از کار بیاندازد.

نویسندهء "اردو وسیاست" تصریح کرده است که دکتر نجیب پس از آن کاملا به خریداری نظامیان و قدرت افسون گرانهء پول اکتفا کرد. این آخرین تلاش ممکن برای حصول اهداف ناممکن بود. موازی با اعزام مجدد گروه تحت رهبری منوگی به شمال، اظهارات تهدید آمیز دکترنجیب عنوانی جنرال دوستم در جلسات مهم حزبی درکابل نیز، عزم نظامیان برای تقسیم ارتش و سرنگونی رژیم را جزم ترکرد. بلافاصله بمباران حیرتان و شبرغان آغاز شد. گلخان فرمانده حزب اسلامی با سلاح های پیشرفته تجهیز گردید. تقویت روز افزون حضور احمدشاه مسعود درین کارزار، گام تعیین کننده ی بود که به هدف سقوط رژیم به جلو برداشته شد.

اما دکتر نجیب فکر میکرد که هنوز فرصت ها و ابزار های مهمی برای ختم توفان درشمال وجود دارند. او سترجنرال محمد نبی عظیمی معاون وزیر دفاع و فرمانده گارنیزیون کابل را به هدف برقراری پل ارتباط میان جنبش شمال وکابل مأموریت داد؛ اما این مأموریت به مثابهء دیواری بود که باید روی بستر خروشان دریا بنا میشد!

سید منصور نادری رهبر فرقهء اسماعیلیله دردرهء کیان به نبی عظیمی گفت:

" من در آغاز، مخالف سرپیچی و عدم اطاعت از اوامر دکتر نجیب نبودم، اما بعد از آن که او درکابل، درمحضرتمام مردم و جهان، برای من وخانواده ام توهین کرد ودشنام فرستاد و حتی مذهب ما (مذهب اسماعلیه) را تحقیر کرد، دیگر راه آشتی و مصالحه برای همیشه بسته شد. او مصالحه ملی را که خودش اعلان کرده بود، به بن بست کشانید. . . ما با مجاهدین به توافق رسیده ایم، انشاءالله مصالحه ملی را که نجیب نخواست به پیروزی برسد، ما به پیروزی خواهیم رسانید. "

جنرال حسام قوماندان فرقهء هشتاد درشهر پلخمری با جنرال عظیمی دیدار کرد. وی در واکنش به درخواست نبی عظیمی برای بازگشایی شاهراه کابل – حیرتان چنین گفت:

دکتر نجیب قسمت های زیادی را درمناطق تنگی تاشقرغان و سمنگان بمبارد کرده، اهالی زیادی را ازبین برده و مواشی مردم را تلف کرده است. خانه ها خراب شده و مردم دربدر شده اند. اگر ما دکتر نجیب را ببخشیم، مردم محل و منطقه، او را نمی بخشند. دکتر نجیب جنگ را خودش آغاز کرده است. به او بگوئید که خود را قایم کند.

مقارن این اوضاع، بخشی از مناطق سمنگان به دست مجاهدین جمیعت اسلامی افتاد. درین حال دکتر نجیب ناگزیر گشت که با خروج گروه منوگی منگل شامل جنرال جمعه اسک، رسول بی خدا و جنرال تاج محمد از شمال موافقه کند.

همزمان با تحولات درشمال، دکتر نجیب ناگهان تصمیم گرفت تا به جنرال دوستم "وظیفه" بدهد که با تمام نیروهای تحت فرمان خویش به مزارشریف داخل شود! این اقدام غیرمنتظره درحکم خروج ناگهانی از میدان جنگ و رو بوسی کردن با دشمنان بود. او به تاریخ 23حوت سال 1370 خورشیدی به جنرال عظیمی از طریق مخابره گفت:

من به جنرال دوستم وظیفه داده ام که با قطعات عملیاتی خویش فردا وارد مزارشریف شود. او وپیگر (سیداکرام) در پهلویت می نشینند و مطابق اوامر تو درحصهء باز نمودن شاهراه حیرتان- کابل وولسوالی دولت آباد (بلخ) و ولایت سمنگان همراه با قطعات ما اقدام مینمایند.

این درحالی بود که جنرال مؤمن درحیرتان خطاب به آقای عظیمی چنین گفت:

شما عظیمی صاحب بسیار دیر تشریف آورده اید. شما از یک نفر فاشیست و یک نفر پشتون متعصب که میخواهد سلطهء فاشیزم پشتون ها را بالای اقلیت های غیر پشتون بقبولاند، دفاع میکنید"

عصر همان روز، ورود قطعات فرقهء 53 به فرماندهی جنرال مجید روزی به مزارشریف انجام گرفت و چند ساعت بعد حملات گستردهء گروه های مجاهدین از تمامی استقامت ها به سوی مواضع دولتی آغاز گردید. دکتر نجیب بالای عظیمی فشار آورد که به هر بهای ممکن از مواضع دولتی دفاع کند. فرودگاه ملکی مزارشریف به دست نیروهای حزب وحدت اسلامی و حرکت اسلامی افتاد. شب بعد همزمان با ورود جنرال دوستم به شهر مزارشریف، فرقهء هجده در خطر سقوط قرار گرفت. جنرال دوستم با لباس محلی ازبکی درصحنه ظاهر شده بود. وی به جنرال عظمیمی گفت:

- همراه خود به تعداد پنج هزار نفر و تعداد زیاد تانک و توپچی آورده ام تا هر امری که شما بدهید، اجرا کنند.

با این حال حملات گروه های مجاهدین شدت گرفت و سه بخش شهر درکنترول آنان درآمد. هرچند جنرال دوستم تا هنوز تاسیسات نظامی و اقتصادی مزارشریف را به تصرف خود درنیاورده بود، به شمول فرود گاه های هوایی، تسلیحات سنگین و پرقدرت شامل هواپیما ها، هلیکوپتر، راکت های سکاد و دافع هوا را در اختیار داشت. بدین ترتیب، سازوبرگ پرحجم ارتش هنوز میان نیروهای مخالف دکتر نجیب تقسیم نشده بود.

به نظر میرسید که هنوز امکانات برای جلوگیری از فروپاشی سریع رژیم به طور کامل ازدست نرفته بود. اما انتشار ناگهانی خبر استعفای دکتر نجیب، در آخرین روز های سال 1370 روحیهء ده ها هزار هوادار رژیم و نیروهای قوای مسلح را درهم شکست. فکر میشود که اصرار بینین سیوان بر حرکت شتاب آلود دکتر نجیب بر تصمیم قطعی برای اعلام استعفا تاثیر گذاشته بود. دکتر، ظاهرا مطمئن شده بود که استعفای وی راه را برای استقرار اداره مؤقت به همکاری سازمان ملل متحد هموارخواهد کرد. بناء به برداشت او، غرب از قدرت بنیاد گرا ها درافغانستان هراس داشت و هرگز اجازه نخواهد داد که به طور یک جانبه و فاعل مختار، قدرت سیاسی را قبضه کنند. محاسبهء نجیب این بود که هر دولتی که به کمک ملل متحد روی کار بیاید، ناگزیر خواهد بود که درمشارکت با ارتش تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق و ساختار اداری و سیاسی آن، امور کشور را به پیش ببرد. وی اعتقاد داشت که مهره های مهم هوادار ببرک کارمل نقش عمده یی درین حوادث دارند. دکتر حالا به این نتیجه رسیده بود که صدور دستور برای دوستم به هدف دخول به شهر مزارشریف یک اشتباه بود. پذیرش این اشتباه، اکنون نمیتوانست حوادثی را که به سوی کابل پیش می آمدند، تغییر دهد. اما وقایع به گونه ای اتفاق افتاده بودند که برای نخستین بار در تاریخ افغانستان، شمال کشورکه تا دندان مسلح بود، عملا از حیطهء حاکمیت دولت مرکزی خارج شده و به عنوان قوهء فشار بزرگ علیه دولت مرکزی عمل میکرد. ائتلاف دوستم واحمدشاه مسعود در شمال درواقع آغاز یک حرکت تاریخی بود که پیش از آن، با چنین بافت و آرایشی، درتعاملات سیاسی کشور دیده نشده بود. تعریف اصلی این ائتلاف، پایان یک دوره و آغاز یک دورهء دیگر بود.

دکترنجیب ضمن آن که در هم آهنگی با جنرال های ارشد، خصوصا جنرال نبی عظیمی، نقشه دفاع از پایتخت را آماده میکرد، امیدوار بود که گروه های مسلح حزب اسلامی در مناطق مختلف شمال، هرگزاجازه نخواهند داد که واحد های مشترک دوستم و احمدشاه مسعود به سوی کابل مارش کنند. او همچنان باور نداشت که جنرال دوستم به طور کامل با گروه های مجاهدین یکجا شده و خیال تصرف پایتخت را درسر داشته باشد.

درین احوال اخباری شایع گشت که جنرال اسلم وطنجار وزیر دفاع، راز محمد پکتین وزیر داخله و جنرالان وفادار به نجیب ازجمله جنرال طارق درپروان، با نمانیده گان حکمتیار واردمذاکره ومعامله شده اند. جنرال رفیع نیز در لوگر با حکمتیار به مذاکره پرداخت. ظاهرا یک بخشی از سردمداران رژیم، از ائتلاف با حکمتیار حمایت میکردند. جنرال طارق به دکتر نجیب پیشنهاد کرد که برای جلوگیری از حملهء احمدشاه مسعود به جبل السراج باید به نیروهای حزب اسلامی اجازه داد که وارد شهرک شوند تا بدین وسیله یک پوشش دفاعی به وجود آید. اما جنرال عظیمی که رهبری کامل ارتش را در دست خود گرفته بود، با این پیشنهاد مخالفت کرد. وی استدلال کردکه اگر جبل السراج یا بگرام برای حکمتیار نیز تحویل داده شود، او نیز با استفاده ازین موقعیت به کابل هجوم خواهد کرد. پس دفاع از محور های مهم اطراف کابل، به مراتب مرجح تر است تا این که به این یا آن نیروی رقیب تحویل داده شوند. همزمان با این تلاش ها، آوازهء فرار مخفیانهء نجیب در جمع جنرالان ارشد، برپریشانی روبه افزایش ارتش دامن میزد اما هیچ کسی در باره جزئیات شایعهء فرار چیزی نمیدانستند.

وقتی جبل السراج بدون مقاومت سقوط کرد، به تاریخ 24 حمل 1371 شهر چاریکارنیزپس ازضربات سلاح های سنگین و ارتباطات جنرال های نظامی و اداری با احمدشاه مسعود، از کنترول دولت خارج شد. مقارن این احوال مذاکرات عبدالوکیل وزیرخارجه با احمدشاه مسعود ظاهرا روی طرح یک اداره ائتلافی ادامه داشت. دکترنجیب ازین مذاکرات اطلاع داشت و گمان میبرد که درصورت حفظ بدنهء حزب دموکراتیک خلق، ائتلاف با جمیعت اسلامی ورهبران میانه رو مانند پروفیسور صبغت الله مجددی، پیرسیداحمد گیلانی ومولوی محمد نبی محمدی نسبت به پیوستن با حزب اسلامی "آسان تر" خواهد بود. پایگاه هوایی بگرام به تاریخ 25 حمل 1371 سقوط کرد. اکنون واضح شده بود که طرح پنج فقره یی سازمان ملل متحد به هدف انتقال قدرت به یک شورای پانزده نفری، از دستور کار گروه های مجاهدین رقیب خارج شده است. بدون شک، پاکستان به حیث کشور میزبان و با نفوذ درجنگ افغانستان که خود را درامر تعیین سرنوشت سیاسی درکابل بیش از دیگران مستحق میدانست، نیز، اجرای طرح ملل متحد را به نفع خود تلقی نمیکرد و به گروه های تحت فرمان خود فشارمی آورد که تهدید کابل را پیوسته افزایش دهند.

گزینهء فرار:

درحالی که نیروهای مجاهدین از شمال و جنوب به سوی پایتخت نزدیک میشدند، نمایندهء ملل متحد امیدوار بود که ارتش باقیماندهء رژیم نجیب که عمدتا درکابل واطراف شهر مستقر بود، تا رسیدن هیأت رهبری جدید به کابل، از سرنگونی قهری حاکمیت جلوگیری کند. تأکید ملل متحد براین بود که تا زمان اجرای طرح انتقال مسالمت آمیز قدرت درکابل، برای احتراز از ایجاد خلاء قدرت، یک شورای نظامی قدرت را درست بگیرد. پیش بینی شده بود که نماینده گان گروه های مخالف مستقر درایران وپاکستان نیز درین شورا عضویت داشته باشند. چون نجیب هنوز هم از وفاداری احتمالی جنرال دوستم با دولت، کاملا نا امید نشده بود، درحساس ترین روزهایی که هزاران تن از افراد مسلح مخالف عقب دروازه های کابل، برای ورود به شهر لحظه شماری میکردند، با استناد به موافقهء "بیروی اجرائیه حزب وطن" دستور داد تا چهار فروند هواپیما به شمال اعزام شوند تا صدها تن از نفرات جنگی تحت فرمان جنرال دوستم را به خاطرتحکیم مدافعه کابل انتقال دهند. تا هنوز روشن نیست که چه انگیزه یی درپس این اقدام غیر منتظره خوابیده بود. ظاهرا محمود بریالی به دکتر نجیب مشوره داد بود که برای حفاظت از نظم زنده گی درشهر و تا زمان ورود اعضای پانزده نفری حکومت مؤقت، باید مسؤولیت دفاع و امنیت شهر، به جنرال دوستم واگذار شود! حوادث بعدی نشان داد که دکتر نجیب درین مورد با مأموران سازمان ملل متحد مشوره نکرده بود. به زودی به جای چهار هواپیما، یازده هواپیمای حامل سربازان دوستم به فرودگاه کابل به زمین نشستند. هشت صد سرباز تازه دم جنرال دوستم که درفرودگاه کابل از هواپیما پیاده شدند، به جای این که به اساس برنامه قبلی، به سوی خطوط دفاعی جنوبی و غربی شهر حرکت کنند، به امر جنرال مجید روزی درنقاط مرکزی فرودگاه مستقر شدند. قرار بود شبانگاه هواپیمای حامل بینین سیوان فرستادهء ویژه سرمنشی ملل متحد برای نهایی کردن پروسهء انتقال قدرت به شورای بی طرف پانزده نفری نیز، از پشاور وارد کابل شود. پیش بینی شده بود که پس از ورود بینین سیوان به کابل، نشست رسمی انتقال قدرت برگزارشده و جنرال نبی عظیمی، متن استعفای دکتر نجیب الله را قرائت کرده و برای مردم تا زمان برگزاری انتخابات، از برقراری نظم و امنیت اطمینان دهد. جنرال عظیمی درآن روز ها وشب ها، اختیارات کامل امورارتش وسامان دهی دفاع وحفاظت از شهر را بر عهده داشت. این درحالی بود که وزرای دفاع، داخله وامنیت همه به وظایف شان حاضر بودند!

همزمان با این وقایع، ناگهان خبر فرار ناکام رئیس جمهور به خارج، ظاهرا کلیه برنامه های انتقال قدرت به همکاری ملل متحد را با تکانهء جبران ناپذیری رو به رو کرد.

فلیپ کاروین مأمور بلند پایهء سازمان ملل متحد (معاون سیاسی بینین سیوان) که در روز ها و شب های واپسین ریاست جمهوری دکتر نجیب درکابل حضور داشت، از آماده گی ها برای دکتر نجیب به همکاری ملل متحد پرده برداشته است.

وی درکتابی زیر عنوان " سرنوشت غم انگیزدرافغانستان" تلاش های ناکام به هدف فراردادن دکتر نجیب به خارج از کشور را به طور مستند و لحظه به لحظه چنین شرح داده است:

عونی بوتسالی (معاون اول بینین سیوان) درجلسه مرا مطلع ساخت که میدان هوایی بگرام شب گذشته تقریبا بدون درگیری به دست مسعود افتاده. براساس بیان کلنل لاوان، مدافعه کابل یک استهزاء است. بیشتر از همه، بگرام که یک میدان هوایی است، اکنون به دست مجاهدین افتاده و حالا آنان برای نخستین بار قابلیت هوایی پیدا کرده اند. عونی به ما گفت که نجیب امشب به ساعت 12:30 (نیم ساعت بعد از نیمه شب) تلفن کرده وجلسه شورای بی طرف را تقاضا کرد. وی همچنان میخواهد که بنین سیوان به طور عاجل او را با خود به طیاره نشانده وبه طور مصؤون به خارج انتقال دهد. با آن که کابل واقعا بی دفاع است، اما زنده گی در شهر آرام است. کلنل لاوان اعضای جلسه را از صحبت های پراکنده برحذر داشت. او گفت باید به صورت دقیق وحسابی بدانیم که وضع درکابل برچه منوال است. او راپور اخیری را که درمطبوعات بین المللی به نام هرج ومرج درکابل نشر شده، انتقاد کرد. بینین امروز باید بعد ازظهرازاسلام آباد به کابل بیاید.

***

فعالیت در پیرامون من غیر واقعی معلوم میشود. همهء این صحبت ها دربارهء مصیبت پایتختی است که درحال سقوط است. از میدان هوایی که تصرف شده، ازخط دفاعی که وجود واقعی ندارد، ازسربازانی که از یک گروه به گروه دیگر میپیوندند، از سگ های دیوانه یی که شب ها درجاده ها ول میگردند. دنیای کوچکی که از یک روز تا روز دیگر، درآن گشت وگذار دارم، کاملا محفوظ ومصؤون معلوم میشود. از طرف افراد بین المللی اداره شده و به وسیلهء افغان ها کمک میشود. یک نوع اشغال استعمار گرانه به خاطر صلح. اکنون امید و تصمیم وجود دارد و هیجان، ترس، واهمه وخطر وجود ندارد.

درحقیقت، واقعا من ترسی احساس نمیکنم. ناراحتی؟ بلی، زیرا آزادی حرکت من سلب شده و شرایط زنده گی من همیشه خراب است. من احساس ترس نمیکنم. با خود می اندیشم که درنظر افغان هایی که با آنان سروکار دارم، و هر روز آن ها را میبینم، جنرال ها، خدمت کاران، ترجمان ها، چطور معلوم میشوم؟ صاحب امتیاز؟ که بدون شک، یک مایهء امید؟ ولی آیا انرژی مثبت مرا درک واحساس میکنند؟

***

ما به طور مداوم به رادیوی بی بی سی گوش میدادیم. پروگرام خلاصهء اخبارجهان آن، اولویت های جامعهء بین المللی وملل متحد را به طور وسیع انعکاس میداد. . . اگر شورای امنیت تصمیم بگیرد که قوای لازم را با درنظرداشت ریسک بزرگ به کابل، جهت جلوگیری از سقوط آن که ظرف چند روز آینده محتمل است، اعزام کند، روزها به کار است تا به این فیصله دست یابد و هفته ها لازم خواهد بود تا نیرو اعزام شود. افغانستان عملا از سوی جامعه بین المللی متروک شده، این محکومیت به معنای نابودی است.

***

درشرایط کنونی مسعود توقف ناپذیر معلوم میشود. سوال این جاست که آیا گلبدین حکمتیار سلطهء مسعود را میپذیرد یا جنگ با مسعود را؟ یا اشغال کابل و محاصرهء آن وحمله بالای مواضع مسعود از جانب شمال؟ کدام یک را انتخاب خواهد کرد؟ آیا با وجودی که مسعود موعظه میکند که به کابل داخل نمیشود، وارد کابل خواهد شد؟ درین هنگام، امورخدمات به طور کامل ازهم گسیخته. صرف یک تعداد سرویس ها درحرکت اند، باقی هرچیزمتوقف است. مأموران وکارمندان معاش نگرفته اند. آنان نیز مانند دیگران درفکر فرار اند. اما به کجا باید رفت و باکی پیوست؟ این راهرج ومرج میگویند که در وطن آبایی خود و درخانهء خود بیچاره شوی، کسی را نداشته باشی که به وی رجوع کنی و احساس کنی که بیست وچهار سالع بعد به دلیلی که صرف درذهن یک متعرض بدنام، یک همسایه، یک دوست سابقه پیدا شده، مورد هدف قرار بگیری. همه چیز از هم پاشیده، مرکزحفاظت شده نمیتواند.

ساعت ده وسی:

جلسه در اتاق کلنل لاوان. تمام وسایط را تیل بیاندازید. مطمئن شوید که همهء وسایط فعال باشند وبیرق ملل متحد درهمهء موتر ها موجود باشد. اگر ازبی سیم استفاده میکنید صرف علامات صداییه و شماره های منازل ذکرشوند. نام کسی ذکرنشود. درحالتی که ما مجبور به تخلیه شویم، هرکسی باید راه های فرعی رسیدن به میدان هوایی را بداند. هر نفر یک بکس پشتی با مواد کافی که چند روز را کفایت کند، مانند جراب، زیرپوش، سامان ریش تراشی، البسه، بارانی و غیره باخود به دفتر بیاورد. هر روز صبحانه بین ساعات پنج تا پنج و نیم، اخباربی بی سی را بشنوید وهریکی ازشما باید دارای یک رادیوی موج باشد. ما محل تجمع خود را درصورت تخلیه بعدا اعلام میکنیم. چندین محل تجمع وجود دارد. هرشخص مکلف است تا نقطهء تجمع خود را بداند.

ساعت یازده ونیم:

عونی و من به ملاقات جنرال یارمحمد میرویم. . . او به ما گفت که امروز صبح از پانزده عضو شورای بی طرف، یازده عضوآن در پشاور تثبیت شدند. دیروز یک حکومت ائتلافی در بگرام ایجاد شد. از آن جا گزارش درگیری داده نشده وهمچنان گزارش زندانی ساختن ها هم وجود ندارد. قوت های حکمتیار به سوی شرق کابل به حرکت درآمده اند. آن شاید برای یک تعرض بالای کابل تجمع نمایند. جنرال (یارمحمد) میخواهد تا هر کاری که بتواند مانع زدوخورد شود، انجام دهد. . .

ساعت یک بعد ازظهر:

جلسه با انجمن رستگاری ملی. جنرالی که ما را پذیرایی کرد، گفت:

انکشافاتی به وقوع پیوسته، چیزی را که او متوقع بود، بعد از آغاز پروسهء صلح صورت خواهد پذیرفت. به طور مثال قوت های حکومتی شمال پایتخت به مسعود پیوستند. ائتلاف زمانی صورت میگیرد که پروسهء صلح آغاز یابد و این انکشاف پذیرفتنی است. اما درحال حاضر، این مسأله صرف، یک فرار و نشانهء یک هرج و مرج واقعی است. اردوی دولتی کاملا روحیهء خود را باخته است و دروضع نهایت خراب و بحرانی به سرمیبرد. مقامات کابل از کنترول اوضاع عاجز اند. اگر شورای بی طرف به کابل برسد، شاید آن ها بتوانند کنترول کابل را به عهده بگیرند.

***

درحال کنونی، آقای بینین سیوان به جای آن که با نجیب الله ملاقات نماید، باید با جنرال عظیمی دیدار کند. جنرال عظیمی مسؤول دفاع کابل است. عظیمی باید یک بیانیهء رسمی صادرنماید که پلان صلح ملل متحد را قبول دارد.

16 اپریل 1992

ساعت یک و ده دقیقه:

عونی بوتسالی تلفنی مرا بیدار ساخت و گفت درظرف پانزده دقیقه موتری نزدت می آید تو را با خود میگیرد. من لباس های خود را پیش از خواب آماده کرده بودم تا بتوانم به سرعت آماده شوم. هنگامی که تلفن زنگ زد، من درحال خواب دیدن بودم.

ساعت یک و سی شب:

یک موترملل متحد رسید. راننده مرا به قرارگاه اسگاپ برد. از آن جا بلافاصله به اقامت گاه نجیب به راه افتادیم. درظرف چند دقیقه به آن جا رسیدیم. نجیب یک دریشی خط دار خاکستری تیره به تن داشت. به یک تاجر شباهت پیدا کرده و با اشتیاق میخندید. جنرال توخی رئیس دفترش او را همراهی میکرد. توخی خان ودو کودک خود را (یک دخترویک پسر) نیز همراه دارد. برادر نجیب، یک بادیگارد و یک خدمت کار نیز با نجیب بودند. شمارشان به شمول نجیب به 9 نفر میرسید. ما به داخل رفتیم و جنرال توخی و عونی بلافاصله به کاربالای بیانیهء نجیب که استعفای خود را رسما اعلام میکند، شروع کردند. آن ها درطول چند روز است که بالای آن کار میکنند و اکنون میخواهند آن را به اتمام برسانند. بیانیه کوتاه خواهد بود. هنگامی که آن ها روی بیانیه کار میکردند، من با نجیب نشستم. او مرد مهربان وخوش صحبت است. با آن که با اشتیاق بود، غمگین هم معلوم میشود.

عونی از مصروفیت کار مشترک با توخی روی بیانیهء نجیب فارغ شد. او گفت اکنون زمان آن رسیده که جانب میدان هوایی حرکت میکنیم. توخی بیانیه را درموتر، با نجیب مورد بحث قرار میدهد. نجیب بیانیه را قبلا دیده، درآن تغییرات عمده وارد نشده است.

ساعت یک وچهل وپنج شب:

ما بکس های خود را بار کردیم و تصمیم گرفتیم تا با سه عراده موتر جانب میدان هوایی حرکت کنیم. من و "دان کوریکی" مأموراداره ملل متحد اهل ایرلند درموتر اول نشستیم. موتر ما تویوتای فاردیل درایوو بود. بادی گارد نجیب مسلح با کلاشینکوف و خدمت کارنجیب درچوکی عقب نشسته اند. موتر دومی یک سیدان است. عونی آن را راننده گی میکرد. کلنل ناولان در پیش رو و نجیب وبرادرش درعقب نشسته اند. موتر سومی یک تویوتای مینی بس است که راننده آن پیتربایر سربازملل متحد و اهل دنمارک است. درین موتر جنرال توخی با خانواده اش نشسته اند. ما با استفاده از نام شب که وزارت امنیت دولتی، امروز بعد از ظهر به ما توزیع کرده بود، از چندین پوستهء امنیتی گذشتیم. بینین سیوان با طیاره ملل متحد درمیدان هوایی کابل نشست. او در داخل طیاره انتظار ما را میکشد. من فکر میکنم که با خود اعضای پانزده نفری شورای بی طرف را آورده باشد.

پلان اولی این بود که او آن ها را در همین طیاره یی که نجیب پرواز میکند به کابل بیاورد. با این کار انتقال قدرت دست به دست صورت میگرفت. اما این که بینین درنیمه شب به کابل بیاید، مانع این کار شد. من در معدهء خود احساس درد میکردم. هنگامی که درپوستهء آخری رسیدیم، توقف داده شدیم. سربازان محافظ، ما را اجازه عبور ندادند. نام شب که با آن از چند پوسته گذشتیم، ناگهان باطل شد. " کوریکی" چند بار نام شب را تکرار کرد اما محافظ مذکور اجازهء عبور نداد. کوریکی چند جمله به زبان محلی صحبت کرد تا سرباز مذکور را قانع بسازد که همه چیز موافقه شده و همه چیز نورمال است. او به طور مکرر به سرباز میگفت که همه چیز درست است. اما سرباز چیزی نمیشنید. کوریکی هنگام صحبت موتر را آهسته آهسته به جلو میبرد. او با شوخی صحبت میکرد. این کار را به خاطراین میکرد که موتر را درپارکینگ کنار میدان برساند.

او گفت قندک من اجازه بده. اما سربازگوش شنوا نداشت و تکان نمیخورد و ازین که کوریکی موتر را پیش میکشید، عصبانی شد. تعداد آن ها سه یا چهار نفر بودند. یکی از آنان اسلحهء خود را از شانه بالا کرد. به آسانی دیده نمیشد؛ زیرا نیمه شب بود و یگانه چراغ، چراغ موتر ما بود. آسمان پوشیده بود. کوریکی موتر را توقف داد و گفت آن ها یونیفورم دیگر به تن دارند. من گفتم این یعنی چه؟ جواب داد: یونیفورم آن ها ازمحافظین دیگر پوسته ها فرق دارد. . . بادیگارد نجیب از موتر بیرون شد. کلاشینکوف خود را گرفت اما آن را در شانهء خود نگهداشت. او با محافظان به مناقشه آغاز کرد. کلنل ناولان از موتر خود پیاده شد و آمد که بداند چه مشکلی پیش آمده. عونی بوتسالی هم از موتر خود پیاده شد. او میخواهد بشنود که موضوع از چه قرار است؟ گفت و گو حدود پنج دقیقه ادامه یافت. درین وقت عونی با سیوان که درداخل طیاره ملل متحد است، تماس گرفت. آن ها به وسیلهء تلفن موبایل به زبان ترکی صحبت کردند. عونی به سوی ما آمد تا بگوید که چه واقع شده. درپوسته کسی که صاحب بلند ترین رتبه است، یک خرد ضابط است.

او موافقه کرد که به ضابط خود تلفن کند که برای صحبت با بادیگارد نجیب به پوسته بیاید. قوت های دوستم ازبک میدان را اشغال کرده اند. آنان به کسی اجازه عبور نمیدهند. درعین زمان بینین سیوان نمیتواند از طیاره خارج شود. او هدایت داد که طیاره ملل متحد قفل شود تا هیچ کسی نتواند داخل طیاره شده و یا ازآن خارج شود. طیاره او توسط سربازان محاصره شده است. یک بریدمن پس از ده دقیقه به نزد ما آمد ویک مشاجره لفظی شدید درگرفت. گفت وگوی زیاد به گوش میرسید. هرکدام نام هرکسی را برزبان می آورد. این یک مباحثه نیست؛ بلکه مبادله دشنام، تهدید و تحقیر است. ما نشسته وشاهد حال هستیم. بادی گارد نجیب با بریدمن مذکور نزد نجیب رفتند. طبق گفتهء عونی، نجیب بدین شرح به او گفت: حرام زاده، ما را اجازه بده که برویم. همه چیز تنظیم شده. نجیب صدای پر غرشی داشت. حتی از داخل موتر هم میدانست که حیاتش در معرض خطر قرار دارد. بعد از این همه سال ها درافغانستان و به دنبال آن، این همه مرگ ومیر، اکنون ناگهان این احساس بروی مستولی میشود که اگر فرار کرده نتواند با چه سرنوشتی مواجه خواهد شد. اما بریدمن ادعا کرد که هیچ صلاحیتی ندارد تا برای نجیب اجازه دخول به میدان را بدهد.

چرا که اگر این کار را بتواند، تمام گروپ ما درمیدان کشته خواهند شد. زیرا قوای دوستم برای بیست و چهار ساعت کسی را خارج و یا داخل میدان نمیگذارند. درلحظه کنونی، ازبک ها بالای هرکسی که به میدان نزدیک شوند، آتش میگشایند. بعد از چند دقیقه سروصدا، نجیب تصمیم خود را گرفت. او راه چاره و نفوذی نداشت و دوستان اندکی داشت. دیگر قدرتی نداشت که تخویف کند یا تهدید نماید و همچنان رشوه هم داده نمیتوانست. او به عونی گفت که برگردد. او به این قناعت رسید که امشب نمیتواند به طیاره نزدیک شود. عونی به نجیب گفت که میخواهد به اقامت گاه خود برود؟ نجیب جواب داد: نه! همین قوایی که مانع رفتن من به خارج شد، اگر به اقامت گاه بروم، مرا میکشند. یگانه مکان محفوظ قرار گاه اسگاپ است. او پافشاری میکرد که ملل متحد مسؤولیت دارد تا او را محافظت کند. . .

عونی به طورمداوم با بینین درتماس است و او را درجریان آنچه برکاروان حامل ما میگذرد، قرار میدهد. طیارهء بینین سیوان محاصره شده واو نمیتواند حرکت کند. بینین برای این که ازبک ها را قانع کند تا از حمله بالای طیاره صرف نظر کنند، به تکرار میگوید که من هدایت داده ام که طیاره قفل شود اما میترسید که ازبک های مسلح، با بم های دستی و غیره طیاره را انفجار دهند. آن ها به خوبی میدانند که نجیب نمیتواند داخل طیاره شود. آن ها دلیل ندارند که طیاره را منفجر کنند اما حوادث غیرمنطقی بی شماری روی میدهد. به ساعت دو بجه شب قطار ما بازگشت و به سوی قرارگاه اسگاپ روان شدیم. . . بینین تا هنوز درتلک گیر افتاده و حیثیت گروگان واقعی را دارد. به معنای دیگر، ما همه گروگان ها هستیم.

ساعت 2 شب:

ما به قرار گاه اسگاپ رسیدیم. عونی تا هنوز توسط تلفن با بینین سیوان در حال صحبت است. آنان بلا انقطاع درتماس اند. آن ها به زبان ترکی صحبت میکنند. بینین ازبازگشت ما میدانست. او اطلاع داشت که ما نجیب را با خود به قرار گاه اسگاپ آورده ایم. نجیب وجنرال توخی ابتداء به دفتر عونی وسپس به دفتر سیوان رفتند. بکس های شان دروسایط ماند. عونی بوتسالی بعد به من گفت که نجیب میخواست به خانم خود دردهلی تلفن کند تا برایش ازفرار ناکام خود خبر بدهد. اما عونی پافشاری میکرد که او با یکی از از دو جنرالی که تا هنوز به او وفادار مانده اند، تلفن کند. تا به رهایی سیوان که درطیاره محبوس مانده و خطر مرگ او را تهدید میکند، کمک نمایند.

ساعت دو چهل وپنج شب:

بینین از میدان هوایی زنگ زد تا بگوید که طیاره هنوز درمحاصره است و طیاره نمیتواند حرکت کند.

ساعت دو و پنجاه دقیقه شب:

بینین بار دیگر زنگ زد. سه جنرال با مرسدس بنز به میدان رسیده اند. غالبا به درخواست نجیب. او جنرال عظیمی و جنرال دلاور را شناخت. آن ها با ملیشیا ها گفت و گو دارند. جنرال ها میدانند که راه نجات شان با ملل متحد است. آنان بینین زنده رامیخواهند. نجیب همچنان با غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی به طور فشرده صحبت کرد و از او جویای توضیحات شد. او گفت چند لحظه بعد تلفن میکند ولی نکرد. روز بعد شایع شد که خودکشی کرده.

ساعت سه شب:

ینن و آن، بینین سیوان، آندره گلیمور(سکرتر خاص بینین سیوان) اجازه بیرون شدن از طیاره را دریافت کردند. آنان بلافاصله به قرار گاه اسگاپ خواهند آمد. درحال حاضر طیارهء ملل متحد که درمیدان نشسته، درمحاصرهء سربازان ازبک است.

ساعت سه و پانزده شب:

پیلوت ملل متحد از طریق تلفن موبایل اطلاع داد که اجازه پرواز برایش داده شد. برایش گفتم همین که به هوا بلند شود، به ما اطلاع بدهد. (ما اطمینان داشتیم که ممکن نیست نجیب امشب با این طیاره پرواز کند) ظرف چند دقیقه با مؤفقیت پرواز کرد. ما با بکس های خود درقرارگاه باقی ماندیم.

ساعت سه وبیست شب:

بینین و جنرال عظیمی از میدان هوایی رسیدند. عونی قبلا با سفارت هندوستان درمورد پذیرفتن پناهنده گی سیاسی نجیب الله درتماس شده بود. ما تخمین میکردیم که دو ساعت دیگر به روشنی روز که کارگران محلی به قرارگاه میرسند، باقی مانده. تا آن زمان تمام شهر وهمه جهان آگاه میشوند که چه اتفاق افتاده است.

ساعت چهار صبح:

بینین به دایرکتر جنرال سفارت پاکستان تلفن کرد وخواهش کرد تا پلانی رابا رهبران مجاهدین در پشاور طرح نماید. براساس این پلان، درعوض عبور مصؤون نجیب به هندوستان یک شورای نظامی عاجل درکابل، ادارهء امور را بر عهده بگیرد. این شورا از سوی جنرال عظیمی رهبری خواهد شد. شورای بی طرف صلاحیت را از شورای نظامی تحویل خواهد گرفت. بینین میخواست تا یک انتقال صلح آمیزقدرت، همان طوری که درشمال کشورعملی شد، صورت گیرد. او اسامی کسانی را که عضویت شورای نظامی را باید داشته باشند به سکرترجنرال مذکور قرائت کرد.

ساعت چهار وبیست صبح:

نظر شورای نظامی رد شد. بینین باردیگر با عظیمی صحبت کرد. اسامی فهرست عظیمی دیگر در دسترس نبود. یک تعداد آن ها تلاش داشتند تا معاملات خود را انجام دهند ویا این که فرار کنند.

ساعت چهار وسی دقیقه صبح:

شارژ دافیر هند آمد و اظهار داشت که او فکر میکند که میتواند به نجیب درسفارت هند درکابل پناهنده گی عطا کند. اما او باید از بینین سیوان یک درخواست رسمی به دست آورد و باید آن رابا دهلی جدید درمیان بگذارد. عونی جلسه را ترگ گفت تا طرح یک یادداشتی را به شارژدافیر مذکورآماده کند.

ساعت پنج وپانزده صبح:

سفیر هند خبر بدی به ما آورد. دهلی جدید در صورت اعطای پناهنده گی به نجیب، ازانتقام جویی احتمالی علیه هندو ها در کابل هراسان است. بنا بر این میل ندارد به نجیب پناهنده گی اعطا کند.

ساعت شش و پانزده صبح:

ما کاملا سرحال هستیم. هیأتی از سفارت های هند، ترکیه، ایران، فرانسه، پاکستان، چین و ایتالیا آمده اند. بینین دراتاق دیگر مصروف است. آن ها از من میپرسند به چه منظوری دعوت شده اند؟ بینین رسید و هیأتی را مخاطب قرار داد و گفت: قصد داشت با نجیب به هندوستان پرواز کند اما بعد از آن که طیاره ملل متحد به زمین نشست، محاصره شد. این چنین پذیرایی را متوقع نبودم. درمیدان طیاره هیچ فردی انگلیسی نمیدانست و ترجمانی هم وجود نداشت. من با مجموع همراهانم دراسارت واقعی درآمدیم. سرانجام جنرال عظیمی پیدا شد و به من حالی کرد درصورتی که درکابل باقی بمانم، به طیاره ملل متحد اجازه پرواز داده میشود. اواز مصؤونیت عملهء پرواز نگرانی داشت واظهار داشت که قادر نگردید که امشب نجیب را خارج کند. سربازان دوستم به کمک جنرال عظیمی موافقه کردند که طیاره ملل متحد دو باره به پاکستان برگردد.

ساعت شش و چهل وپنج صبح:

پاکستان موافقه کرد تا به نجیب درسفارت پاکستان پناهنده گی بدهد. ما یک واسطهء زرهی را آماده ساختیم تا نجیب وهمراهانش را ازقرار گاه اسگاپ انتقال دهد. ما امیدوار بودیم قبل از آن که شهروندان کابل از خواب برخیزند، این انتقال درظرف چند دقیقه صورت گیرد. . .

سلسلهء طبیعی یادداشت ها ناگهان قطع میشود. پرسش درشت درذهن خواننده این است:

- بعد چی شد؟ آیا نجیب و همراهانش به سوی سفارت پاکستان روانه شدند یا انکشاف دیگری مانع این کارشد؟ آیا نجیب پیشنهاد پناهنده گی از سوی حکومت پاکستان را پذیرفته بود؟

آقای فلیپ کاروین سپس از مذاکره با سلیمان لایق در قرارگاه حزب وطن سخن میگوید.

فلیپ کاروین مینویسد که: ساعت 13:30 بعد از ظهرشانزده اپریل، بینین و من، برای مذاکره با کمیتهء اجرائیه حزب وطن به قرارگاه آن حزب رفتیم. . .

طرف مذاکرهء ما سلیمان لایق است. (رئیس جلسهء هیآت اجرائیه حزب وطن)

لایق: شما درگذشته ازما درخواست کردید تا قدرت را از طریق ملل متحد به یک ادارهء انتقالی بسپاریم. ما موافقت کردیم. ما پلان ملل متحد را پذیرفتیم. ملل متحد میتواند آزادانه شورای بی طرف را ایجاد کند. تعداد اعضای شورا مهم نیست. شورا تا زمان تشکیل حکومت مؤقت وظیفه اجرا خواهد کرد.

سیوان: من به شما گفتم تا ادارهء ملکی به نفع این شورا منحل نشود، پلان صلح عملی شده نمیتواند.

لایق: بلی قدرت دوگانه ایجاد میشود. ضرورت انتقال قدرت نظامی هم احساس میشود. ادارهء ملکی به تنهایی کافی نیست. درصورتی که آرزومند قدرت نظامی باشید، ما میتوانیم شورای قوماندان ها را به وجود آوریم.

سیوان: بلی این هم ممکن است.

لایق: ما فهرست را آماده میسازیم.

سیوان: اما هنوز سوال نجیب الله مطرح است. طوری که شما میدانید، او مانع بزرگ در مذاکرات صلح بود. مدت طولانی تلاش کردیم که براین مانع غلبه کنیم. البته انجام این کارآسان نبود. اما سرانجام در18 مارچ نجیب الله را قانع کردیم که با نشربیانیه یی، آماده گی خود برای برکناری و عدم اشتراک درشورای بی طرف یا حکومت انتقالی را اعلام نماید. با آن که برکناری نجیب الله خواست کلیهء گروه ها بود، ازین هم آگاهی داشتیم که در صورت استعفای نجیب خلاء قدرت به وجود می آید. موجودیت نجیب الله درکابل برای پروسهء صلح مفید نیست. پس ایجاب میکند که او به صورت فوری از کشور خارج شود. اگرهر اتفاقی برایش بیفتد، برای افغانستان تأثیر بدی خواهد داشت. باید برای او عبور مصؤون از کشور ضمانت شود تا پروسهء صلح به پیروزی برسد.

لایق: شما که میخواستید شب گذشته او را از کشور خارج کنید، تأسف آور بود. به خصوص که نجیب توانست پای ملل متحد را به میان بکشد. عملی را که نجیب انجام داد تا مانند یک دزد، کشور را درنیمه شب ترک گوید، تأسف آور است. زیرا او نه با حزب ونه هم با دولت مشورت کرده بود. او باید دو باره به اقامت گاه خود منتقل شود. ما تا زمانی که دربارهء رفتن او تصمیم اتخاذ میکنیم، صحت و مصؤونیت او را ضمانت میکنیم.

سیوان: شما ملل متحد را در یک موضع دشوارقرار میدهید. نجیب الله از دفتر ملل متحد تقاضای پناهنده گی کرده است. اگر ما او را نپذیریم، این موضوع درامر پیشرفت صلح، نا مطلوب خواهد بود. اگراین مشکل به زودی حل نشود، راه حلی برای مشکلات بزرگ تر وجود نخواهد داشت. شما خود باید تصمیم بگیرید که کدام یک برای شما مهم تر است؛ ممانعت ازخروج نجیب الله یا همکاری با روند صلح؟ این مربوط به شماست.

لایق: لازم بود که قبل از انکشاف وضع، با نجیب الله صحبت میکردیم.

سیوان: ما با هم موافقت کرده بودیم. خروج مصؤون او به ما وعده شده بود. چرا اجازه ندادید کاروان ما از پوستهء امنیتی عبور کند؟

لایق: سلسله مراتب معینی وجود دارند که درهر حالت باید مراعات شوند. . . نه تنها درمورد شما.

سیوان: اما ما با هم به توافق رسیده بودیم!

لایق: درین موضوع غلط فهمی صورت گرفته. . . طوری که گفتم، طرزالعمل های معینی وجود دارند که درهر حالت قابل رعایت اند.

با آن که بینین وانمود میکرد تا بفهمد که این سلیمان لایق بوده که امر توقف کاروان را قبل از رسیدن به میدان هوایی صادر کرده، معلوم نبود که چه کسی ما را شب گذشته متوقف کرده بود. شاید سربازان دوستم چنین کاری کردند اما سیوان مطمئن نبود. این حزب وطن بود که با بینین موافقت کرده بود نه دوستم. من مشاهدات دان کیورکی به خاطر می آورم که گفت، یونیفورم پوستهء اخیر، از یونیفورم پوسته های قبلی تفاوت داشت. . . .

سیوان: خوب، درمورد نجیب چه خواهیم کرد؟

لایق: نجیب الله میتواند نزد شما باشد اما اجازه نخواهد داشت که از حریم سازمان ملل متحد پا به خارج بگذارد. . . تا این که در باره اش تصمیم گرفته شود که کجا برود. . .

سیوان: اکنون مسأله عمده، پیاده کردن صلح درین کشور است. شما با نگهداشتن نجیب الله درکابل، هیچ چیزی به دست نمی آورید. حضور او درین جا، پروسهء صلح را برهم میزند. چون شما مسؤول امنیت هستید، میتوانید به من اطمینان بدهید که دربرابر قرارگاه اسگاپ هیچ تظاهرات دسته جمعی برگزار نخواهد شد. ازآن جایی که رئیس جمهور نجیب الله از مقام خود استعفا داده و تقاضا کرده تا کشور را ترک گوید، مسلم میدانم که با شما مشورت کرده است.

لایق: مطمئن باشید که دربرابر دفتر اسگاپ تظاهراتی بر پا نمیشود اما خواهشمندم تا زمانی که ما چیزی برای شما نگفته ایم، او را از اسگاپ دور نسازید. . .

سیوان: تا زمانی که این مسأله حل نشده، من نمیتوانم کابل را ترک کنم. شما اگر برای نجیب اجازه خروج ندهید، در واقع دشمنی برضد او را تشویق میکنید.

درین لحظه بینین، استعفای نجیب الله را به کمیته اجرائیه ارائه کرد و با صدای بلند به خوانش گرفته شد.

لایق: ما این نامه را به رسمیت نمی شناسیم. نمی توانیم آن را از طریق رادیوی دولتی انتشاردهیم.

سیوان: اما رسانه های بین المللی کاپی آن را دراختیار دارند. . . آن ها به نشرنامه اقدام خواهند کرد.

لایق: مردم کابل خاموش اند. اعلام این خبر آن ها را نگران نخواهد کرد؟ درحال حاضر شما میتوانید درکابل احساس آرامش کنید. . . امنیت دراطراف شهر نیز خوب است. . .

ازین اسناد برمی آید که درکمیته مرکزی حزب وطن، حتی نزدیک ترین افراد دکتر نجیب (جزشایعه یی که از چند روز پیش دهن به دهن میگشت) از برنامه فرار ناگهانی وی آگاهی نداشتند. اما شایعهء فرار دکتر قبلا از سوی شبکه های اطلاعاتی خارجی مقیم کابل جدی تلقی شده بود. پرسش این جاست که آیا برهم زدن برنامهء فرار نجیب تنها به دستور شخصی جنرال دوستم صادر شده بود؟ پس سلیمان لایق، متحد اصلی دکترنجیب چرا از فراردکتر عصبانی بود؟ سترجنرال نبی عظیمی که درآن شب ها و روز ها ابتکار اصلی دفاع از کابل و کمک با مأموران سازمان ملل متحد درامر اجرای برنامه انتقال مسالمت آمیزقدرت را برعهده داشت، میگوید که وی تا آخرین لحظه باور نداشت که شایعهء فرار رئیس جمهور به واقعیت بدل شود. وی درصفحه 550 کتاب معروف خود " اردو و سیاست " از دیدار خود با دکتر نجیب (چند روزقبل ازفرارناکام او) سخن رانده است. آقای عظیمی درین دیدار از زبان دکتر نجیب مینویسد:

" موجودیت من در پست ریاست جمهوری، دیگر ضرور نیست. اپوزیسیون مرا مانع صلح میدانند و بناء به طرح ملل متحد تا زمانی که من در قدرت هستم، اعتماد نمیکند. اکنون چه از شمال و چه ازجنوب، دشمن به دروازه های کابل رسیده است. "

درپس این سخنان دکتر نجیب، عزم جزم برای فرار و خالی کردن صحنه برای بازیگران دیگر، به طور واضح احساس میشود. دکتر درهمین دیدار به جنرال عظیمی گفت که به محمود بریالی (برادر ببرک کارمل و رقیب فعال نجیب) اجازه داده است که به خاطر " تقویهء قوت های شهر کابل و مصؤونیت رفقا" صد ها تن از نفرات نظامی جنرال دوستم به کابل دیسانت شوند. هرچند این اقدام پرسش برانگیز ظاهرا درناکامی برنامهء فرار دکترنجیب به هندوستان تأثیر تعیین کننده داشت، اما جنگ بر سر کنترول کابل میان نیروهای احمد شاه مسعود و نیروهای حزب اسلامی حکمتیار و جنگ های آینده نشان داد که مشارکت و یا حضور قوت های دوستم درکنارنیروهای جمیعت اسلامی سبب شد تا زنده گی ده ها هزار تن از اعضای حزب دموکراتیک خلق، به شمول هزاران نظامی و کادرهای غیرنظامی حفظ شود و همچنان برای بسیاری ازآنان زمینهء خروج ازکابل و افغانستان فراهم گردد. اما نیروهای مسعود که به همکاری جنرالان قدرتمند " دشمن"، محورهای اصلی نظام حکومتی را درکنترول خود درآورده بودند، تلاش کردند تا به تفاهم قبلی شان با بخشی ازجناح دولت نجیب که آن ها را علیه پیشروی های حزب اسلامی یاری رسانیده بودند، پای بند بمانند. (هرچند به اثر فشار حزب اسلامی وبرخی رهبران جهادی)، این پای بندی دربخش های نظامی واداری، آن طوری که جناح بازمانده ازبدنهء حکومت نجیب انتظار داشتند، به شکل اولیهء آن چندانی دیری نپایید، اما اصل متار که هدف از آن، جلوگیری از کشتار واذیت هواداران حزب دموکراتیک خلق و ووقوع رویداد های خشونت بار بر ضد شهروندان پایتخت بود، عملا رعایت شد و این همان برگ برنده یی بود که احمد شاه مسعود در دست داشت و حکمتیار رقیب آشتی ناپذیر و شتاب زدهء وی که با شعار های تهدید کننده و شدت عمل دربرابر "دشمنان " بر سرزبان ها افتاده بود، ازآن بی بهره ماند.

 



 


 
     
به ادامه این صفحه این جا را کلک کنید